خاطرات طلبه ها

در این وبلاگ خاطرات طلبه ها را دنبال کنید

خاطرات طلبه ها

در این وبلاگ خاطرات طلبه ها را دنبال کنید

سرمای شدید


از روز اول توی فکر بودم که سراغ بگیرم این روستا شهید دارد یا نه و اگر داشت حتما سری به گلزارش بزنم. ما که عرضه شهید شدن نداریم لااقل یاد شهدا را زنده نگه داریم که «زنده نگه‌داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست.» یک روز هوا رو به راه بود. به آقا سلمان گفتم: «برویم سری به اهل قبور بزنیم و از شهید روستا هم التماس فاتحه‌ای داشته باشیم.» (حال کردی جمله عرفانی رو؟!) عصر موقع رفتن، از شانس ما، هوا خیلی سرد شد، خیلی، بیشتر! به یکی از بچه‌ها گفتم: توی این سردی هوا تا الان همه امواتتان از سرما مرده‌اند ما داریم برا چی میریم آخه؟


                                                                 خاطره از وبلاگ طلبه ای از نسل سوم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد