خاطرات طلبه ها در این وبلاگ خاطرات طلبه ها را دنبال کنید
|
هر
خانهای سگی داشت، بعضی خانهها دو تا، میشمردی تعداد سگها از اهالی
روستا بیشتر بود. یکبار عصر مجبور بودم مسیری را تنها بروم. روستا خلوت
بود. به در هر خانهای میرسیدم سگ نگهبانش به نشان احترام پا میشد و چند
تا پارس حوالهام میکرد که یعنی حاجآقا ارادت داریم! من هم دستی تکان
میدادم و برایش آرزوی موفقیت و طول عمر میکردم. خاطره از وبلاگ طلبه ای از نسل سوم |
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |