خاطرات طلبه ها

در این وبلاگ خاطرات طلبه ها را دنبال کنید

خاطرات طلبه ها

در این وبلاگ خاطرات طلبه ها را دنبال کنید

عزاداری امام حسین علیه السلام


چند سال پیش یکی از اهالی شهر دهگلان کردستان که سنی بود پسرش را آورده بود هیئت عزاداری روستای مجاور. آن پسر نوجوان که مریضی سختی داشت در آن هیئت شفا گرفته بود و پدر به رسم ادب، هر سال خود و پسرش در مراسم عزاداری محرم آن روستا شرکت می‌کردند. هر جا جمعی با اخلاص به یاد حسین (ع) جمع شوند،‌ حسین (ع) آنجاست، می‌خواهد کربلا باشد یا  در میان جمعی اندک در روستایی دورافتاده در منطقه‌ای سنی‌نشین.


                                                                        خاطره از وبلاگ طلبه ای از نسل سوم

تکنولوژی


بعضی از اهالی این روستای محروم و مستضعف و هیچی‌ندار، آنتن ماهواره داشتند! (بابا تکنولوژی!) میزبان ما هم داشت. می‌گفت اینجا با آنتن معمولی نمی‌شود شبکه‌ها را واضح گرفت. دو سه تا شبکه کردی هم نشانم داد. تام و جری به زبان کردی ندیده بودیم که دیدیم.  گفتم: «خطر داره حسن، خطر داره!» برا خودت هیچی، برا بچه‌هات ضرر داره‌ها.



                                                                              خاطره از وبلاگ طلبه ای از نسل سوم

زحمت بی نتیجه


داشتم منبر می‌رفتم، احساس خطیب بودن عجیبی بهم دست داده بود! حیف که ضرغامی این سخنرانی‌های باحال ما را ضبط نمی‌کند برای مردم! گفتم: «بله، وظیفه هر شیعه‌ای است که ...» یادم آمد گفته بودند چند شب آخر عده‌ای از اهل سنت روستاهای مجاور هم در مراسم شرکت می‌کنند. ادامه دادم: «البته هر مسلمانی شیعه است چون دوستدار اهل بیت است و هر مسلمانی سنی است چون پیرو سنت رسول خداست»، بعد منبر فهمیدم آن برادران اهل سنت اصلا حواسشان به بحث نبود، حیف زحمتی که برای ماست‌مالی کردن بحث کشیدم، حیف!


                                                                                                                خاطره از وبلاگ طلبه ای از نسل سوم

جوک تصویری


یکی از شب‌ها، به مناسبتی و برای احترام به بزرگان روستا، نام یکی دو نفر از پیرمردها را هم لابلای بحث آوردم، از ته مجلس پیرمردی که به دیوار تکیه داده بود اشاره می‌کرد: «من!‌ من!» یعنی اسم من را هم ببر! همان بالای منبر روحیه‌ام عوض شد! جوک تصویری!


                                                                     خاطره از وبلاگ طلبه ای از نسل سوم

نمازت باطله!!!


یک شب یکی از جوان‌های تریپ خفن آمد و آهسته گفت: «حاج آقا، به من میگن اگه با این تیپ و قیافه بری مسجد نمازت باطله، آره حاج آقا؟» گفتم: اون کسی که اینو بهت گفته برو بهش بگو حاج آقا سلام رسوند گفت نماز خودت باطله، نمازت درست درسته، فقط موقع سجده حواست باشه پیشونی‌ات روی مهر قرار بگیره نه موهات. خوشحال شد.


                                                                     خاطره از وبلاگ طلبه ای از نسل سوم